شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل
امروزعسکری زجهان دیده بسته استقلب جهان وقطب زمان،دل شکسته است آن حـجـت خــدای ز بـیـداد مـعـتـصـم پیوند زندگـانـیش از هم گـسـسته است
صاحب عزاست صاحب عصر،اندرین عزاروحش به چارسالگی ازکینه خسته است بـر چـهـره امــام زمـان،آن دُریــتـیـم از باد ظلم گـردیتـیـمی نـشـسـتهاست در خانهای که مرکز اندوه وماتم است دشمن کمربه غارت آن خانه بسته است از لطف آن که نـازکـند بَرد برخـلیل صاحب زمان زآتش بیداد رستهاست
اندر بقـیع وسامـره وکـربلا وطوس گلهای فاطـمه بنگـردسته دسته است